تو كيستي؟


لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

عقاب

مردي تخم عقابي پيدا كرد و آن را در لانه مرغي گذاشت . عقاب با بقيه جوجه ها از تخم بيرون آمد و با آن ها بزرگ شد.

 در تمام زندگيش ، او همان كا رهايي را انجام داد كه مرغ ها مي كردند؛ براي پيدا كردن كرم ها و حشرات زمين را مي‌كند و قدقد مي كرد و گاهي با دست و پا زدن بسيار، كمي در هوا پرواز مي كرد. سال ها گذشت و عقاب خيلي پير شد.

 روزي پرنده با عظمتي را بالاي سرش بر فراز آسمان ابري ديد. او با شكوه تمام، با يك حركت جزئي بالهاي طلاييش، برخلاف جريان شديد باد پرواز مي كرد. عقاب پير بهت زده نگاهش كرد و پرسيد : «اين كيست؟»

همسايه اش پاسخ داد: اين يك عقاب است. سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زميني هستيم. آن عقاب مثل يك مرغ زندگي كرد و مثل يك مرغ مرد؛ زيرا فكر مي كرد يك مرغ است.



نظرات شما عزیزان:

بالاتر از سیاهی رنگی نیست
ساعت23:08---4 بهمن 1390
برای انان که مفهوم پرواز را نمی فهمند هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی.وب خوبی داری.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 27 آبان 1390برچسب:, | 1:46 قبل از ظهر | نویسنده : خلیلی |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آراد